نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم…
اما
ایـــــــــــــن روزها…
به لطـــــــــــفِ تــــــــــو…
انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم….!!!
نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم…
اما
ایـــــــــــــن روزها…
به لطـــــــــــفِ تــــــــــو…
انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم….!!!
تمام جمعه به گشت و گذار می گذرد کجا می آیی دارد بهار می گذرد
کجا می آیی آقا زمانه نامرد است زمان زمانه ی از بین راه برگرد است
دروغ می گوییم اینکه همدمیم تو را اگر علی بشوی ابن ملجمیم تو را
نمی کنیم ادا هیچوقت دین ات را مگر ندیدی قصابی حسینت را
مگر نه نامه نوشتیم کوفه منتظر است بهار آمدنت را شکوفه منتظر است
کسی به فکر کسی نیست نیست مولاجان به هر کجای مسیری بایست مولاجان
از او که گفت بیایی بخواه برگردی به نفع توست که از بین راه برگردی
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره ای ناچیز
صدایم کن مرا، آموزگار قادر خود را
قلم را ، علم را، من هدیه ات کردم
بخوان ما را
منم معشوق زیبایت
منم نزدیک تر از تو به تو
اینک صدایم کن
رها کن غیر مارا ، سوی ما بازا
منم پروردگار پاک بی همتا
منم زیبا ، که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل ، پروردگارت با تو می گوید
تو را در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود را به من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا ، من خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا بر خود
به اشکی ، یا خدایی ، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو ما را
تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما
و عاشق می شوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن
تکیه کن بر من
قسم بر روز ، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن ، اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان ما را
که می گوید که تو خواندن نمی دانی؟
تو بگشا لب
تو غیر از ما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر مارا
آشتی کن با خدای خود
تو غیر از ما چه می جویی؟
تو با هرکس به جز با ما چه می گویی؟
وتو بی من چه داری ؟ هیچ !
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ !!
هزاران کهکشان و کوه و دریا را
و خورشید و جهان و نور و هستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم
تویی زیبا تر از خورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو ، چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم ، من تورا از درگهم راندم؟
اگر در روزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم؟
که می ترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم ، پروردگار مهربانت ، خالقت
اینک صدایم کن مرا ، با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکیم !
آیا عزیزم ، حاجتی داری؟
تو ای از ما
کنون برگشته ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی ؟
ببینم چشمهای خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضویی کن
خجالت می کشی از من؟
بگو , جز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن
یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
بی تو جنگ سوم
تُو جهانم رخ داد
همه ی گلها رو
گلوله پاسخ داد
هر جای این سرزمینی
باش !
فقط هر روز خنده هایت را برایم پست کن !
قلب من برای تپیدن
نیاز به انگیزه دارد ...!
می توان با فاطـــــمیه تا خدا پرواز کرد مـیتوان تا قاب قوسین این چنین پرواز کرد
فاطمی گشتن یکی از حسنهایش این بود میـتوان از بهر رفتن در جنان هم ناز کرد
قفل این دنیا به نام فضه هم وا می شود باب خلقت را خدا با نام زهرا باز کرد
می توانم از محبینش شوم این سخت نیست با زبان اشـک باید عشق را ابراز کرد
از حسن باید بپرسیم بعد از آن یوم الفدک مادرش رو از چه پوشاند و دلیلش راز کرد
از لینک زیر بخوانید:
مطالب بیشتری در مورد حضرت زهرا*س*
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد...
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
****
آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه...
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم...
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی(ع) گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
****
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه ی کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه ای مشکی است
*****
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی
اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"
غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی
دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی
نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟
از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی
به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی
هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
این دل شکسته ام اینک هوای یار دارد شادم از اینکه دلم یک مونس و غمخوار دارد
در قفس زندانی و محبوس باشد مرغ دل با نگار نازنینم باز اینک کار دارد
ای خوشا آن نوکر عاشق که از عهد و وفا ناله عجل ظهورک با دو چشم زار دارد
هست امیدم که جاء الحق مولا بشنوم با چنان صوتی که پور حیدر کرّار دارد
عالم علم الهی خوب میداند نگارم درب بیت مرتضی تفتیده یک مسمار دارد
فاطمه در بین آتش هیچکس اما نگفت بی مروت سینه اش تاب در و دیوار دارد؟
یوسف صحرانورد فاطمه در پرده غیب این عمار این نوا را رهبر دلدار دارد
سراینده : محسن قربانعلی
چه می کنی روزگار؟! می خواهی در این سرمای زمستان من و تو بنشینیم و از دلتنگی هایمان با هم بگوییم؟!
بعضی ها دنبال نشانه ظهورند؟!
بعضی ها نشسته اند ببینند موعود کی میرسد؟!
بعضی ها هم فقط دعا می کنند؟!
انتظار یعنی بندگی خدا
یعنی تلاش
یعنی امید
ببینیم من و تو چه کرده ایم؟
پی نوشت: پنج شنبه شب ها اول اخبار22 شبکه 3 یه متن کوتاه با یک صدای گرفته دلنشین راجع به امام زمان علیه السلام پخش میکنه که خیلی طرفدارشم. این متن هم مال دیروزه ،که البته همه شو نتونستم یادداشت کنم.
بعضی از آهنگای خواجه امیری واقعا زیباست مث این یکی که بعد از مدتها دوباره شده جزو زمزمه هام:
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
اگه نداریدش می تونین از این لینک دانلودش کنین: دانلود خداحافظ ای شعر شب های روشن